تا خدا هست
ڪسے تنهانیست
او همین جاست
کنار من و تو
هر لحظه منتظر است
تا بہ سویش بدویم از سرشوق
تا صدایش بزنیم ازسر عشق
و بفهمیم ڪہ او مونس واقعے خلوت ماست
تا خدا هست
ڪسے تنهانیست
او همین جاست
کنار من و تو
هر لحظه منتظر است
تا بہ سویش بدویم از سرشوق
تا صدایش بزنیم ازسر عشق
و بفهمیم ڪہ او مونس واقعے خلوت ماست
ﺩﺭﯾﺎ ﺍﮔﺮ ﺳﺮ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﺑﺮ ﺳﻨﮓ حق ﺩﺍﺭﺩ
ﺗﻨﻬﺎ ﺩﻭﺍﯼ ﺩﺭﺩ ﻋﺎﺷــــﻖ ناﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ ﺳﺖ
ﺯﯾﺒﺎﯼ ﻣﻦ! ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯽ ﺑﺎ خوﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ
ﭼﯿﺰﯼﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﺳﺖ
فاضل نظری
مردم اینجا چقدر مهربانند
دیدند کفش ندارم برایم پاپوش دوختند.
دیدند سرما میخورم سرم کلاه گذاشتند و چون برایم تنگ بود کلاه گشادتری و دیدند هوا گرم شد،
پس کلاهم را برداشتند و چون دیدند لباسم کهنه و پاره است به من وصله چسباندند و چون از رفتارم فهمیدند که سواد ندارم محبت کردند و حسابم را رسیدند. خواستم در این مهربانکده خانه بسازم، نانم را آجر کردند گفتند کلبه بساز ....!
روزگار جالبی است، "مرغمان " تخم
نمیگذارد ولی هر روز" گاومان" میزاید!
حسین پناهی
میان آرزو و معجزه
دیواری است به نام اعتماد
اگر میخواهی به آرزویت برسی
به مهربانی خدایت اعتماد کن
همچون نوزادی که هرگز نگران
وعده بعدی غذایش نیست
زیرا به مهر مادرش ایمان دارد
- سنجاق تنها چیزی از آهن است که برای وصل آمده نه فصل.
- کسی که فکر می کند داناییش کامل است مانند کسی است که در درون خانه قفلی بر روی خود زده باشد.
- وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
- اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
- به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
- به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
- به نگاهم خوش آمدی.
- قطره ی باران، اقیانوس کوچکی است.
- هر درخت پیر، صندلی جوانی می تواند باشد.
- برای اینکه پشه ها کاملا ناامید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می گذارم.
- گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرنده ی محبوس است.
- غم، کلکسیون خنده ام را به سرقت برد.
- بلبل مرتاض، روی گل خاردار می نشیند!
- پرنده پرواز را بیشتر از گام برداشتن دوست دارد.
- زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
- عمری برای مردن فرصت دارم.
- اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.
- ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.
- با اینکه گلهای قالی خوار ندارند، مردم با کفش روی آن پا میگذاردن.
- سایه چهار نژاد یک رنگ است.
- گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند.
- دلم برای ماهیها میسوزد که در ایام کودکی نمی توانند خاک بازی کنند.
- پادشاهان مردم دوست، برگزیدگان پروردگارند.
- اگر امیدواری که رنجت بار نیکو دهد هرگز گفتار آموزگاران را خوار مدار و از فرمانشان سر مپیچ.
- بیدارترین، هشیارترین، و پسندیده ترین کسان، دانای سالخورده ای باشد، که دانش به تجربت آموخته است.
- آن که در طلب کمال است باید خردور و با دانش باشد.
- به بسیار گفتن آبروی خود مبر.
- اگر پرسند کیستی باید هنرهای خویش را بشماری.
- باید پیوسته به پروردگار بی همتا رو آوریم، در هر کاری او را بینا دانیم و باور کنیم که روزی ده مختار اوست.
- از مایهی نگرانی و تشویش خاطر است.
- در حق کسی که قدر نیک مردی نشناسد، نیکی نشاید.
- گشاده دلان، بختیارانند.
- آسوده حال، کسی است که بردبار است.
- آن که آرزوی سروری دارد، باید هنر بسیار داشته باشد.
- هرگز در کژی و کاستی نمی کوبد و جز ره رادی و راستی نمی پوید.
- هفت چیز نشان بی خردی است: خشم آوردن بر بی گناه، بخشش به ناسزاوار، ناسپاسی به یزدان، پراکندن راز، دست زدن به کار ناسودمند، اعتماد به مردمان نا استوار، لجاج و ستیهندگی در درغگویی.
- هنر خردمند در این است که عیب خویش را دریابد و به رفع آن بکوشد.
- چون به کسی اجازه دادی که در حضورتو سخن بگوید بر او درشتی و تندی مکن و بمان تا سخنش را به پایان برد.
- چون دل، راست اندیش و زبان راستگو باشد در کاستی و نادرستی بسته می شود.
- دوستان برای نخجیر دشمنان چون تیر و پیکان اند.
- از دانش آموختن هیچ زمان ناآگاه نمان، گرچه در این راه رنج ها کشی، مبادا که دلت از آموختن ناتوان و آشفته گردد.
- خود را به هوس نزدیک مکن که خرد از تو روی بر می تابد.
- آنچه هستید شما را بهتر معرفی می کند تا آنچه می گویید.
- هر که از سرنوشت دیگران پند نگیرد دیگران از سرنوشتش پند خواهند گرفت.
- بخیل برای ثروت خود نگهبان است و برای ارث انباردار.
- تن به تن آسانی و کاهلی نباید سپرد. کاری باش و از این راه شادی و آسایش فراهم کن.
- رشک بردن زهر جان است و همنشینی و همزبانی با مردمان سخن چین و دوروی پر گزند.
- مرگ نادان به از زندگی اوست.
- دوستی برای خود برگزین که به گاه سختی و درماندگی مددکارت باشد.
- در نظر مردم سخن سنج، قدر سخن بیش از گنج است.
- برترین دانشها یزدان پرستی است.
- اگر خرسند و رضا باشی زندگی به دلخواه میسپاری.
- در آیین خرد در هر کاری اندیشه باید.
- برای آدمی دشمن دانا از دوست نادان بهتر است.
- به نزدیک خردمندان چهار چیز بر پادشاهان عیب است: ترسیدن در میدان جنگ، گریز از بخشندگی، خوار داشتن رای خردمندان، شتاب زدگی و نا آرامی و بی قراری در کارها.
- سخنی که سودی در آن نیست نگفتن بهتر، چه سخن بی سود در مثل، مانند آتشی است که دودش بسیار و گرمی و فروغش سخت اندک باشد.
- برای نادان پیرایه ای سزاورتر و زیباتر از خاموشی نیست.
- فرخنده روزگار کسی است که اهرمن او را از راه راست بیرون نبرد و همواره بی گناه زندگی کند.
- آن کس بر خویشتن نگهبان دارد که برای رسیدن به هوس و آرزوهای کوچک قدر نیکخویی و جوانمردی را نشکند و اگر فزونی و کامیابی بد روزگار را دید تن به پستی و زبونی نسپارد.
- بخشنده ی نیکخوی آن کس است که به بخشش جانش را آراسته گرداند. دور از جوانمردی است که بخشنده بر آن کسی که چیزی به او داده یا خیری رسانده منت نهد.
- ده چیز بر ده گروه، خاصه بر دانش پژوهان نکوهیده است: دروغ گفتن به فرمانروا، سپهبدی که زربرسپاه خویش نپراگند، مرد سپاهی که از پیکار بهراسد، دانشمندی که چون چیزی در نظرش مطبوع افتد دل به هوس سپارد و از گناه نترسد، پزشکی که خود بیمار و دردمند شود. تنگ مایه ای که به دروغ به سرمایه و دارایی خویش نازد، سفله ای که بر هر کس که چیزی دارد رشک برد، خردمندی که زود خشم بود و به چیز کسان طمع ورزد، کسی که رهنمایی از نادان امید دارد، آنکه کارگاه و یا بنیادی سترگ را به کاهلی سپارد، و بی خردی که خردجوی نباشد.
- آدمی باید از گناه بپرهیزد و هر چه را به خویش نمی پسندد به دوست و دشمن خود روا ندارد.
- زورمندترین و پر گزنده ترین اهرمن آز است که دیوی است ستمکار و دیرساز.
- در خوردن اندازه نگه دار که پر خوردن مایه ی زورمندی نیست.
- چون دانستی که خدا از خاکت آفریده گردنکشی و خودرایی مکن.
- اگر بخردی هرگز گرد بدی مگرد، که نیکوترین کسان آن بود که بیرون و درونش پاکیزه و نیک باشد.
- هر که را زر و سیم و خواسته است باید در خرج کردن اندازه نگه دارد، نه چندان گشاده دست باشد که مدتی کوتاه بی چیز و بینوا گردد و نه چندان در نگهداری آن بکوشد و بر خود سخت بگیرد که به مال اندوختن و خست طبع منسوب و معروف شود.
- فرو ریزی سلسله های بزرگ از آن جهت است که بر کارهای بزرگ کاردان خرد و نادان گماشتند و دیگر آنکه دانش را و اهل دانش را دشمن داشتندی.
- خودرایی و خودبینی، همه کام و مراد خود طلبیدن و دیگران را نامراد و خوار و زبون خواستن، راه اهرمن و دل به بهی و نیکی سپردن راه یزدان است.
- شاه به دانایی و خاطر نگه داشتن مردمان نامبردار است نه به خودستایی و کبر و خودبینی و بیدادگری.
- دیو خشم چنان پر جوش و خروش است که هوش و خرد را زبون خویش می کند؛ دیوی پر آژنگ چهر که به هیچ مهربانی آرام نگیرد.
- درگاه فرمانروا بسان دریاست، جویندهای از دریا ریگ به کف می آورد و دیگری در شاهوار.
- سخنهای بلند و نیکو را فراموش مکن که سخن بر تخت شاهی تاج است.
- کسی که دلش از بیم نداری و بینوایی نلرزد وجودش همیشه لبریز شادی است.
- بدخو چنان به رنج اندر است که از زندگانی و تندرستی و خواسته لذت نمیبرد.
- سنگین ترین چیزها برای آدم بار گناه است.
- بهترین خو، سازش و آشتی خواهی است.
- بیهوده گویان پند آموزند، زیرا هشیاران عیب ایشان را به دیده می نگرند و از بیهوده گویی میپرهیزند.
- شما رهبر ارکستر سمفونیک افکار و احساسات خویش هستید. نباید گامهای خود را با صدای طبلو شیپور دیگران هماهنگ کنید. گوش به نوای درون خود بسپارید. نواهایی که از درونتان برمی خیزد شد را هدایت کنید.
- ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت میرویم، ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم.
- وقتی یک دانه ی گیاه میکاری، هزاران هزار دانه می شود، همه اش برای تو. وقتی یک گل به کسی میدهی، هزاران هزار گل از دیگران میگیری؟ میدانی عزیز، تو روی گنج داری زندگی می کنی و امیدوارم این را بدانی.
- سلیمان باش و دستور بده. به خشمت بگو: برو آن طرف بایست. برو و بر سر تکبرم خالی شو. به قهرت بگو: شما بفرمایید و بین من و جناب دروغ قهر برقرار کنید. به دیو درونت قاطعانه بگو: نه، من غلام تو نیستم. تو غلام منی. مانند سلیمان ملک وجودت را فرمانروایی کن.
- خیلی خوب است که انسان زیبایی ها و خوبی ها را ستایش کند و خوبی های مردم رابیان کند آن وقت اگر این ستایش برای خود حق باشد برمی گردد به حق ولی اگر این ستایش را برای این کرد که به یک چیز دنی و حقیری برسد آن وقت این ستایش مانع میشود بین انسان وحق، و نشانه ی دلبستگی به این دنیا است.
- مشکل فرصتی است تا چیز مسی در وجودت را به طلای ناب تبدیل کنی.
- کسی که بینایی را خلق کرده است، یقینا بیناست. یک کور نمی تواند بینایی را خلق کند، پس او تو را می بیند، از او کمک بخواه.
- انسانها معمولا ما را تشویق می کنند که به بهای از دست دادن کنجکاوی، احتیاط را برگزینیم، از مجهولات بپرهیزیم و پا به وادی ناشناخته ها نگذاریم؛ ولی به این حقیقت توجه کنیم که زندگی که در آن لذت کشف کردن نباشد، حتما طعمی امتحان شده دارد و تکراریست...
- هیچ دعایی بالاتر از این نیست که خدا ما را از خودش دور نکند و هیچ دردی هم بالاتر از درد هجران نیست.
- اگر می گویند ذکر کنید، منظور این نیست که یک تسبیح دستمان بگیریم و بگوییم: یا الله، یا رحمان یا رحیم و..، اسم ببریم! اینها ذکر نیست. ذکر اینست که او در کل زندگی ما حضور داشته باشد. اگر یک اسم خدا جمیل است، پس باید در معماریمان، توی رفتارهایمان، در ظاهر و باطنمان و در صحبت کردنمان باشد. کو جمیل!؟ که تو می گویی من ذاکرم! هر کس به اسماء الله ذاکر نباشد زندگیش سخت و معیشتش تنگ می شود.
- در زندگی مهم این نیست که به ایده آل زندگی تان برسید، بلکه مهم این است که در مسیر رسیدن به ایده آل زندگی تان حرکت کنید.
- احوال پرسی های ما به صورت تعارف در آمده و سریع تمام می شود، ولی وقتی می گوییم حال تو چطوره؟ یعنی واقعا دلم میخواهد بدانم و میخواهم بیایم در زندگی تو و بدانم چه نیازی داری؟ ما اگر واقعا حال هم را بپرسیم خیلی از مشکلات حل میشود.
- عشق اشتراک در مسیر است. هر دو نفری که میخواهند با هم ازدواج کنند اولین سوالی که باید از هم بپرسند اینست که تو داری کجا می روی؟ اگرهردو نفر گفتند دارند بسوی خداوند می روند اینها عاشق هم می شوند، و گرنه هرکدام در یک ایستگاهی پیاده می شوند، انسان باید برود تا برسد به آن ایستگاه نهایی که دیدار پروردگار است.
- دروغ خودش جهنم است، به محض اینکه آدم دروغ می گوید نظام فکری اش به هم می خورد و تمرکز حواسش را از دست میدهد و کم حافظه می شود. چون آدم دروغگو اضطراب دارد ودلش هم نمی خواهد که فاش بشود و هر دروغ آدم را به دروغ دیگری می کشاند و یکی دو تا دروغ انسان که فاش شد هویت او زیر رسوال میرود؛ شخصیت اجتماعی انسان و حضور آدم در جامعه به هم می خورد و این ادامه پیدا می کند تا قیامت وبه شکلهای دیگری ظهور پیدا می کند و این طور نیست که شما را به خاطر دروغ مجازات کنند، بلکه خود این دروغ مجازات شماست.
- شیطان الزام نمی کند بلکه افشا می کند و کارشیطان افشاگری است، شیطان یک مقدار علف دستش می گیرد و می آورد جلوی دهان آدمها، اگر کسی قاپ زد و علف را خورد معلوم است که خود او در عالم بهایم بوده و گرنه اگر انسان باشد که علف نمی خورد، شیطان قادر نیست کسی را اجبار کند.
- اگر کسی را که خطایی از او سرزده خواستید ببخشید یک راه آن است که به او بگویید تو را بخشیدم و او را رها کنید، ولی یک راه دیگر اینست که آن نقصانی که در او هست و به سبب آن نقصان این بی ادبی و ظلم در او حادث شده را از او بگیرید و تبدیل به کمال کنید و این بهترین راه بخشش است.
- قناعت به این منظور نیست که انسان بی عرضه شود و کار نکند و دنیا طلب نباشد، بلکه قناعت یک اختیار است و قانع کسی است که در عین امکانات می گوید اینها مزاحم من است و اینها را نمی خواهم، و امکانات خودش را صرف خیر و خوبی کند.
- از دست هیچ کس نباید عصبانی شد چون آدمها در یک مسیر و با یک فضا، ژنتیک و وراثت خاصی آمدند وارد این عالم شدند و یک چیزهایی هم روی آنها اثر گذاشته، شما اگر می توانید آنها را بهتر کنید و گرنه عصبانیت معنی نمیدهد.
- این عالم قانون دارد و این طور نیست که انسان دروغی بگوید وبعد خیرات و برکات به او برسد.
- همه ی عمرتان را صرف این بدنی که قرار است سر آخر غذای کرمها شود نکنید؛ صرف چیزی کنید که فرشتگان می خواهند بردارند و ببرند.
- کینه ی هیچکس را به دلتان راه ندهید، چون آدم را آلوده می کند. ما اگر کینه ای بخواهیم بورزیم باید به آن بدی هایی که در درون خودمان هست کینه بورزیم.
- دوستان خوب انتخاب کنید تا آنهایی که خوب نیستند متوجه بشوند که دارند کنار گذاشته میشوند، که بروند و چیز خوبی یاد بگیرند و خودشان را اصلاح کنند.
- در دنیا هر چه فساد هست از این نیست که حق را نمی شناسند، بلکه مال اینست که تسلیم حق نمی شوند.
- اگر در ما استعدادی هست باید حقش را ادا کنیم.
- مردم همه فقیرند مثل خود شما. جز شما کسی نمی تواند به شما چیزی بدهد، مگر اینکه یکی بیاید و از ثروت خودتان باخبرتان کند.
- ما نباید فکر کنیم که عالم پر از هیاهو و جنگ و غوغاست و سخن ما به جایی نمی رسد، باید حرفمان را بزنیم.
- بهترین دوست کسی است که یادآور از کسی باشد که از یادمان رفته (پروردگار).
- اگر خورشید طلوع و غروبی نداشت ما نور خورشید را احساس نمی کردیم، و به این دلیل است که ما خداوند را که این قدر ظاهر است، نمی توانیم ببینیم.
- اگر همه ی لذت ها را بدون جهد و کوشش در اختیار ما می گذاشتند از ذوق و مطلوبیت می افتادند.
- ایرانیان باستان هیچ وقت آتش پرست نبودند بلکه آتش را فقط قبله کرده بودند و همه خداپرست بودند.
- اگر انسان در درون، حرارت و شعله ای داشته باشد همه ی سرماهای بیرون را گرم می کند و این سرماهای بیرون با جامه ای و با مختصر گرمایی گرم میشود ولی سرماهایی در دل انسانهاست که جز به نور عشق گرم نمی شود.
- ریا یعنی چیزی مافوق و برتر را وسیله ی چیزی قرار بدهید که مادون است، آنچنان که نماز که وسیله ی تقرب به خداست وقتی ریا در آن بیاید، میشود وسیله تقرب به میرزاحسن که حاجی بازاراست و اوست که رزق و روزی این شخص را تعیین می کند، هرچه نسبت به آنچه که در دل هست اضافه شد آن ریاست.
- توبه ی حقیقی یعنی عبور از مرتبه ای به مرتبه دیگر و توبه این نیست که بگویی من فلان کاررا دیگر انجام نمیدهم، اگر آن گناه را به یاد آوردی و حلاوتش زیرزبانت نیامد، بلکه مرارت و تلخی آن زیر زبانت آمد معلوم می شود که به درجه ی کامل تری رسیده ای و ذائقه ات درست شده به یک کمالی رسیده ای.
- هرموسیقی ای را که می خواهید گوش دهید، ببینید از کجا می آید اگر از شهرت طلبی و بی بندوباری و و پول طلبی می آید، معلوم است که شما را به همان جا دعوت می کند و به همان جایی هم که از آن می آید منتهی می شود.
- عشق، نبردهای تازه به همراه می آورد. این نبردها، روح را به رزمگاه فرا می خواند و به بلوغ می رساند؛ از این نبردها نترس.
- زندگی رازی بی پایان است، از این رو کسانی که از دانش سرشار هستند، از زندگی محرومند.
- خود را همان گونه که هستی بشناس، بی هیچ ایده آلی، بی هیچ قضاوتی و بی هیچ سرزنشی.
- تو آن امپراطوری هستی که به خواب رفته و در رویا می بیند که گداست؛ از خواب بیدار شو.
- هرگز فرصتی را برای شاد کردن دیگران از دست ندهید، چرا که نخست خود شما از این کار سود میبرید.
- بزرگترین معجزه در جهان آن است که تو هستی، من هستم. بودن، بزرگترین معجزه است.
- زندگی به هیچ وجه اسرار آمیز نیست. بر هر برگ درخت، بر هر ریگ ساحل، زندگی را می خوانیم. این زندگی است که در هر پرتو آفتاب میرقصد؛ هر آنچه می بینی، خود زندگی است با تمام زیبایی.
- انسانهای احمق بسیار کوته فکرند، زیرا به نتایج قطعی رسیده اند؛ نه فقط برای خود، بلکه برای دیگران نیز!
- ذهن یعنی گذشته؛ ذهن همیشه مرده است. چیزی نیست جز انباشتگی خاطرات بر روی هم. گرد و غبار چگونه می تواند روشن و درخشان باشد؟
- دانستن چیزهایی در مورد حقیقت، شناخت حقیقت نیست و دانستن چیزهایی در مورد عشق، شناخت عشق نیست.
- دانش، مرده است و دانستن، زنده و پویا.
- شاید تو قصد یاری رسانی داشته باشی، اما اگر انرژی شادمانی در وجود تو نباشد، اگر تو از این انرژی سرشار نباشی، ناگزیر آسیب خواهی رساند.
- هر کاری بکنی نمی توانی باعث طلوع خورشید شوی، اما می توانی درهایت را بگشایی یا اینکه آنها را بسته نگاه داری.
- تمایل تو به دوام و ثبات است که تو را به دردسر می اندازد. تو می خواهی زندگی بدون تغییری را در پیش بگیری و این ممکن نیست؛ تو به دنبال ناممکن هستی!
- انسان شجاع پیوسته از گذشته، از کهنه و از آشنا دست می شوید و همیشه آماده است تا به استقبال ناآشنا و ناشناخته برود.
- ببین چه می کنی و چرا چه می گویی و چرا. آن وقت تمام بازی هایی را که با دیگران و نه تنها با دیگران، که با خودت کردهای خواهی دید.
- برای اینکه قلب عاشق داشته باشی، به سری نیاز داری که کمتر اهل حساب و کتاب باشد.
- فرد دانا با علامت سوالی زندگی می کند، فردی که در حیرت و شگفتی به سر می برد، با علامت تعجب زندگی می کند.
- به حرفهای دیگران درباره خودت بها نده، خودت ببین که هستی، کجا هستی و لغزشهایت کدامند.
- ذهن هرگز نمی گذارد آنچه را که هست ببینی؛ تنها اجازه می دهد چیزی را بینی که ذهن می خواهد تو ببینی.
- بد نیست گهگاه غمگین باشی، غمگین بودن زیبایی خود را دارد. فقط باید بیاموزی که از زیبایی غمگین بودن لذت ببری، از سکوت آن و از ژرفای آن.
- به آینده موکول نکن. فردا، فردا؛ این واژه را از واژگان ذهنت بیرون بینداز. فردا وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد؛ چنین مفهومی در ذات پدیده ها نیست. تنها امروز است که وجود دارد.
-تنها انسان مرده تلاش می کند ثابت کند که زنده است.
- پیش از آنکه مرگ بر در بکوبد، هر آنچه داری تقسیم کن. آیا می توانی ترانه ای زیبا بخوانی؟ بخوان و آن را تقسیم کن. آیا می توانی تصویری را نقاشی کنی؟ نقاشی کن و آن را تقسیم کن.هر آنچه در کف داری. و هرگز کسی را ندیده ام که چیزی برای تقسیم کردن نداشته باشد.
- وقتی چیزی به کسی میدهی، شاید ارزش چندانی نداشته باشد، اما همین هدیه کردن و بخشیدن، بینهایت رضایت بخش است.
- من مخالف چشم پوشی از هر چیزی هستم به جز حماقت و خرافات.
- زندگی یک معما نیست، یک راز است. می توان پاسخی برای معما یافت، اما راز به گونه ای است که هرگز نمی توان پاسخی بر آن یافت.
- معنایی در زندگی نیست؛ معنا را باید خلق کرد.
- معنویت را فضیلت های ساختگی به وجود نمی آورد. چون اگر فضیلت ساختگی باشد دیگر فضیلت نخواهد بود.
- آسمان را طلب کن؛ همه از آن تو است.
- به یاد داشته باش که تنها تو نیستی که حقیقیت را می جویی، حقیقت نیز در جستجوی توست.
- عشق، ترس را دور می سازد همچنان که نور، ظلمت را.
- هنگامی که خوشی بنا به دلیلی باشد، پایدار نخواهد بود. اگر خوشی بنا به هیچ دلیلی نباشد، پایدار و برای همیشه می ماند.
- نخستین گام آن است که زندگی را همان گونه که هست بپذیری.
- جهان مشکلی ندارد، مشکل عدم آگاهی است. از پوسته نا آگاهی برون آی.
- ترسوها نمی توانند ساحل را ترک گویند.
- پدر و مادرت تنها جسم تو را متولد می سازند نه روحت را.
- یادگیری هر گونه مهارتی در ابتدا دشوار است. اما وقتی در آن ماهر شوی چنان سهل و آسان می شود که بعدها متعجب میشوی که چرا تا آن حد مشکل به نظر می رسید.
- یگانه گنجی که ارزش جست و جو دارد طبیعت خود تو است.
- انسانی که در راه کشف حقیقت تلاش می کند، جامعه بی درنگ دشمن او می شود.
- شک و تردیدها را نباید سرکوب کرد. از آنها باید به عنوان سکوی پرش استفاده نمود.
- عقل همیشه عشق را به کوری و دیوانگی محکوم ساخته و به آن نسبت های ناروایی داده، به این دلیل ساده که از درک آن عاجز بوده است.
- حقیقت را نمی توان خریداری کرد. هیچ راهی برای گرفتن حقیقت از دیگران نیست قابل انتقال نیست؛ تو باید خودت حقیقت را کشف کنی.
- زندگی در راه دروغ بی ارزش است و مردن در راه حقیقت یکی از بزرگترین برکات زندگی است.
- ابر پر باران باید که ببارد؛ فرقی نمی کند که آیا زمین به باران نیاز دارد یا نه.
- مرد و زن به این دلیل در عشق هم می افتند که از تنهایی در آیند.
- تو به این دلیل از آن شخص که عاشقش هستی متنفر میشوی که او آزادی ات را سلب کرده است.
- بزرگسالان الگوی یادگیری کودکان هستند.
- دانش می تواند به تو راحتی و آسایش و استاندارد بالایی از زندگی ببخشد، اما نمی تواند به زندگی تو کیفیت بهتری ببخشد.