جملات کوتاه و زیبای پرویز شاپور
- سنجاق تنها چیزی از آهن است که برای وصل آمده نه فصل.
- کسی که فکر می کند داناییش کامل است مانند کسی است که در درون خانه قفلی بر روی خود زده باشد.
- وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند.
- اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.
- به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است.
- به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد.
- به نگاهم خوش آمدی.
- قطره ی باران، اقیانوس کوچکی است.
- هر درخت پیر، صندلی جوانی می تواند باشد.
- برای اینکه پشه ها کاملا ناامید نشوند، دستم را از پشه بند بیرون می گذارم.
- گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرنده ی محبوس است.
- غم، کلکسیون خنده ام را به سرقت برد.
- بلبل مرتاض، روی گل خاردار می نشیند!
- پرنده پرواز را بیشتر از گام برداشتن دوست دارد.
- زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود.
- عمری برای مردن فرصت دارم.
- اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.
- ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.
- با اینکه گلهای قالی خوار ندارند، مردم با کفش روی آن پا میگذاردن.
- سایه چهار نژاد یک رنگ است.
- گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند.
- دلم برای ماهیها میسوزد که در ایام کودکی نمی توانند خاک بازی کنند.