جملات کوتاه و زیبای سعدی
- علم از بهر دین پروردن است نه از برای دنیا خوردن.
- در میان دو کس دشمنی میفکن، که ایشان چون صلح کنند تو در میانه شرمسار باشی.
- هرکس خود را نصیحت نکند به نصیحت دیگران محتاج است.
- نه چندان نرمی کن که برتو دلیر شوند و نه چندان درشتی که از تو سیر گردند.
- هر بدی می توانی به دشمن نرسان، که ممکن است روزی دوستت گردد، و هر سری داری با دوستت در میان مگذار که ممکن است روزی دشمنت گردد.
- هیچ کس نزند بر درخت بی ثمر سنگ.
- مبین که می گوید ببین چه می گوید.
- در وجود مردم دنبال عیب نگرد، که رسوایشان کنی و خودت را بی اعتماد.
- اندیشه کردن که چه بگویم به از اینکه بگویی چرا گفتم.
- به گرسنگی مردن بهتر که نان فرومایگان خوردن.
- دشمن چون از همه حیلتی فرو ماند، سلسلهی دوستی بجنباند، پس آنگه به دوستی کارها کند که هیچ دشمنی نتواند.
- مردی نه اینست که حمله آورد، بلکه مردی آنست که در وقت خشم خود را بر جای بدارد و پای از حد انصاف بیرون ننهد.
- انتخابات از نگاه سعدی: چون در امضای کاری متردد باشی، آن طرف اختیار کن که بی آزارتر باشد.
- رازی که نهان خواهی با کس در میان منه.
- آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد، هر کسی را آنچه لایق بود داد.
- نادان را به از خاموشی نیست، و اگر این مصلحت بدانستی نادان نبودی.
- آدمی با کینه زندگی را بر دوستان نیز تنگ می کند.
- مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد آوردن مال.
- از نظر هرکسی عقل او کامل است و فرزندش در چشم او زیبا جلوه می کند.
- سر دشمن به دست دشمن دیگر کوب که از دست هردو خلاصی یابی.
- عقل در دست نفس چنان گرفتار است که مرد در دست زن گریز رای.
- دو کس دشمن ملک و دیناند: پادشاه بی حلم و زاهد بی علم.
- حکیمی را پرسیدند از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است، گفت: آن که را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست.
- هر کس را که زر در ترازوست، زور در بازوست.
- به اندازهی بود، باید نمود.
- مردن به علت به که زندگانی به ذلت.
- گریه می کردم که کفش ندارم، مردی را دیدم که پا نداشت.
- هر که در حال توانایی نیکویی نکند، در حال ناتوانی سختی ببیند.
- خشم بیش از حد، وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد.
- دوستان در زندان به کار آیند، که بر سر سفره، همه ی دشمنان دوست نمایند.
- بی دوست زندگانی چنان ذوقی ندارد.
- دل دوستان آزردن، مراد دشمنان برآوردن است.
- دنیا نیرزد به آنکه پریشان کنی دلی.
- بی هنران، هنرمندان را نتوانند که ببینند، همچون سگان بازاری که چون سگ شکاری ببینند مشغله برآرند.
- گدای نیک فرجام، به از پادشاه بدفرجام.
- هرکه با بدان نشیند، اگر طبیعت ایشان را هم نگیرد به طریقت ایشان متهم گردد.
- نخست خواهند پرسید هنرت چیست و نگویند پدرت کیست.
- هر که به زیردستان نبخشاید به جور زبردستان گرفتار اید.