شعری زیبا از ادیب پیشاوری
-از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است
از یار ناز خوش تر و از من نیازها
- چنان چون که تن زنده گردد به جان
به دانش فروزند جان و روان
- اگر پشه بگریزد از تندباد
نباید زبان ملامت گشاد
-بود گوهر هر کسی خوی او
که تن گاه زشت است و گاهی نکو
- پس از هر غمی نوبت شادی است
گرفتار را رخ در آزادی است
- تو تا زنده ای پردهی کس مدر
بدرد خدا پرده ی پرده در
- تو نیکی از آن شهر و کشور مجوی
که دارد در آن بی هنر آبروی
- فرومانده مردم به گرداب در
زند چنگ در هر گیاه ناگزر
- بگویم گرت هوش اندر سر است
سخن هرچه کوته بود خوشتر است
- چو آب اندر آمد ز بالا به شیب
دگرسوی بالا نشد از نشیب
- چو خواهی ز کس نشنوی ناسزا
مگو باوی آنچش سزاوار نیست
- چو غنچه خون جگر میخور از درون لیکن
به چشم خلق چو گل، تازه روی و خندان باش
- حذر کن از آن کس که بدگوهر است
شتر کره سال دگر اشتر است
- در فتنه بر ناکسی باز شد
که با ناکسان یار و دمساز شد
- من این را بسی کرده ام آزمون
که دانش، شود ز آزمایش فزون
سلام و ارز ادب